English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7905 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to rangeoneself U خودرا
to d. oneself up U خودرا گرفتن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to dress up U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to a onself U خودرا اراستن
insconce U خودرا جای دادن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
mince U حرف خودرا خوردن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
pontify U خودرا مقدس نمودن
self assertion U خودرا جلو اندازی
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to breakin U خودرا داخل کردن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
flattens U روحیه خودرا باختن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
flatten U روحیه خودرا باختن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
minces U حرف خودرا خوردن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
limit state U حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. U رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com